رادی من

رنگ مردونه

چند روز پيش با رادي به خونه برمي‌گشتم. ماشين جلويي يه تويوتا لندكروز مشكي بود. رادي گفت: مامان نگاه كن عين ماشين عمو علي آقاست. گفتم: آره ولي به نظر من مال عمو قشنگتره ، من سفيدشو بيشتر دوست دارم. رادي گفت: نه مشكي قشنگتره چون رنگش مردونه است. گفتم: مگه رنگ سفيدو مشكي مردونه زنونه داره؟ گفت: آره، سفيد نشونه ضعفه چون رنگ پرچم تسليمه. گفتم: به جاش رنگ صلح و دوستي هم هست. گفت: باشه ولي من دوست دارم جنتلمن باشم و بجنگم نه اين كه تسليم بشم. گفتم: يعني جنتلمنا بايد بجنگن؟ گفت: آره وقتي دشمن دارن بايد باهاش بجنگن. گفتم: و وقتي دشمني در كار نيست بايد دنبال صلح و دوستي باشن. گفت: قبوله ولي من مشكي رو بيشتر دوست دارم! جالبه يه بچه 5-6 ساله مي&z...
20 مهر 1392

شدت اشتياق

چند روز پيش يكي از بستگان به رادي گفت: "رادي، فكر كنم داري براي باسواد شدن لحظه شماري مي كني"  رادي جواب داد : پس به مامانم چي مي گين كه دارن صدم ثانيه شماري مي كنن براي باسواد شدن من! ...
20 مهر 1392

فرياد بي‌صدا

رادي آهنگ "ماهيگير" مرحوم مازيار رو خيلي دوست داره. ديروز يكي از سي دي هاي باباش افتاد تو شكاف چاه آسانسور. رادي با دستپاچگي گفت: بابا! آهنگ ماهيگير تو اين سي دي بود؟ باباش گفت: نه، و رفت. از رادي پرسيدم : اين آهنگو خيلي دوست داري؟ جواب داد: آره عاشقشم و شروع به خوندن اين آهنگ كرد وقتي رسيد به " فرياد اون زير آب يه فرياد بي‌صداست " گفت: مامان اين تيكه شو خيلي دوست دارم چون خيلي مي‌فهممش. پرسيدم چيشو مي‌فهمي؟ جواب داد: اين كه خيلي چيزا وجود دارن ولي معلوم نيستن مثل خدا كه وجود داره ولي نمي‌تونيم ببينيمش يا صداشو بشنويم. ...
30 شهريور 1392

الهامات خداگونه

ديشب رادي موقع آماده شدن براي خواب، هي بازيگوشي مي‌كرد و كمي منو اذيت كرد،بهش گفتم : چرا شيطنت مي‌كني؟ من خيلي خسته‌ام و با اين كاراي تو اذيت مي‌شم. با پشيموني و ناراحتي گفت: مامان ببخشيد من نمي‌خواستم شمارو اذيت كنم فقط خواستم بازي كنم. گفتم: بخشيدمت ولي دوست دارم بدوني كه مامان شبا خيلي خسته است چون از صبح داره كار مي‌كنه. جواب داد: من نمي‌دونستم، پس شما هم نبايد انتظار داشته باشين چيزي رو كه نمي دونم انجام بدم چون خدا هم به اندازه دانش آدم ازشون مي‌پرسه. گفتم: اينو كي بهت گفته؟ جواب داد: خدا! با تعجب پرسيدم: خدا بهت گفته؟!!! رادي گفت: نه اين كه خدا باهام حرف بزنه ولي يه حسي تو دلم اينارو ب...
30 شهريور 1392

تولد رادي

ديروز رادي عزيزم شش ساله شد. صبح كه از خواب بيدار شد و چشمم بهش افتاد خدارو از ته دلم شكر كردم براي اين كه 6 سال پيش تو همچين روزي افتخار مادري رادي رو به من داده . قرار شد براي رادي 2 تا جشن تولد بگيريم يكي چهارشنبه تو خانه كودك و يكي ديگه پنجشنبه تو خونه با حضور دلنشين فاميلاي نزديك. ...
26 شهريور 1392

كمدين

سه هفته پيش رادي به باباش گفت : بابا من فردا كلاس سفالگري با چرخ دارم. باباش به شوخي گفت: يه وقت خودت نري رو چرخ بشيني! بايد گل رو روش بذاري. رادي با شيطنت جواب داد: بابا شما واقعا استعداد كمدين شدن دارين! از رادي پرسيدم: مي‌دوني كمدين يعني چه؟ جواب داد: كمدين يعني بازيگر فيلم‌هاي كمدي . ...
26 شهريور 1392

كمك به مامان

رادي چهار سال و نيمه بود كه من با اونو و برادرش در باره نظم و ترتيب و همكاري تو خونه صحبت مي‌كردم و از برادرش مي‌خواستم كه بيشتر تو كارا كمك كنه و اتاقشو مرتب نگه داره. رادي گفت: من سعي مي‌كنم بهتون كمك كنه ولي براي هميشه نمي‌تونم قول بدم چون من توي زندگيم بايد كاراي بزرگي انجام بدم و فقط يه وقتايي مي‌تونم كاراي به اين بي اهميتي رو براي شما بكنم ولي چون دوستون دارم همه سعيمو مي‌كنم. ...
2 شهريور 1392

كودكي با شكوه

ديشب موقع خوابوندن رادي - كه خودش پروسه‌ مفصليه - نگام به عروسكاي تو تختش،ماني و فيلي افتاد كه مثل هر شب چقدر مهربون كنار خودش خوابونده بود و روشونو به دقت پتو كشيده بود، يهو گفتم خوش به حالت رادي چه كودكي قشنگي داري. پرسيد: مامان كودكي شما هم اينقدر باشكوه بود؟ گفتم: من هم كودكي خوبي داشتم ولي نه به اين خوبي، تو از كودكيت چي رو بيشتر دوست داري؟ جواب داد: همه چيزشو بيشتر از همه چيزش دوست دارم! چند دقيقه بعد با لبخندي بر لب مثل فرشته ها كنار عروسكاش خوابيده بود.
2 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادی من می باشد