جاده خدا
صبح سيزده به در 92 از جاده زيباي روستاي كچا (اتوبان قزوين رشت- 20 كيلومتري رشت) يه سمت تهران راه افتاديم . زيبايي مسحور كننده جنگل نوشكفته و آواز پرندگان هوش از سرمان برده بود. تعدادي ماشين سوار كناره هاي جنگل بساط سيزده به درشونو پهن كرده بودن. پسر 11 سالهام راستين پرسيد: مامان چرا سبزه ها رو روي سقف ماشيناشون گذاشتن؟ جواب دادم براي اين كه اونو به آب بدن و براش از ريشه باستاني سيزده به در و الهه آب گفتم. دوباره پرسيد پس چرا سبزه هارو گره مي زنن. گفتم براي اين كه آرزوهاشون برآورده بشه. قديما اين طور فكر مي كردن. ناگهان رادي گفت: ببين راستين وقتي يه كار خوب مي كني و سبزه رو براي ماهي ها به آب ميدي تا بخورن خدا هم به جاش آرزوهاتو برآورده مي كنه. اصلا راه خدا مثل يه جاده 2 طرفه است هر چي تو به طرفش حركت كني اونهم با سرعت بيشتري به سمت تو مياد.
من ماندم و حيرت ناشي از معرفت شناسي و درك پسر 5 ساله ام از قوانين جهان آفرينش!