گپ و گفت رادي با مامان
عصر جمعه بود و مامان با رادي بهترين لحظه ها رو سپري ميكرد.
رادي: مامان من عاشق خونه مون هستم ، خيلي خيلي خونه مون رو دوست دارم و نميخوام هيچ وقت تركش كنم.
مامان: ما كه قرار نيست اين خونه رو ترك كنيم، اگر هم كهنه و كثيف بشه درستش ميكنيم.
رادي: آره بازسازيش ميكنيم.
مامان: فقط وقتي بزرگ شدي و ازدواج كردي، فكر ميكني بازم تو اين خونه جاتون بشه؟
رادي: نه ، ديگه اونوقت بايد براي خودم يه خونه بگيرم.
مامان: ولي من دلم برات تنگ ميشه، قول بده اگه تونستي يه وقتايي بهم سر بزني.
رادي: حتما، با كمال ميل، من هر روز با هليكوپترم ميام و بهتون سرميزنم (لازمه بگم كه رادي خودشو در آينده كمتر از رييس جمهور نميبينه).
مامان: يعني خونتو ميخواي اين قدر دور بگيري كه بايد با هليكوپتر بياي؟
رادي: نه ، نزديك ميگيرم. اولش يه خونه 70-80 متري ميسازم بعد يه خونه بزرگتر، چند سال بعد بزرگ تر از اون، چندين سال بعد بزرگ بزرگ.
مامان: چه طور؟
رادي: ميخوام بچه هام بدونن كه هر خونهاي شور و نشاط مخصوص به خودشو داره، تازه همه كاراي خونه رو هم خودم ميكنم آخه اونا كوچولو ان خسته ميشن.
مامان: يعني يه وقتايي كه من ازت كمك ميخوام شما خسته ميشي؟
رادي: نه ، آخه من فرق دارم، من يه جوري ام كه از كار كردن لذت ميبرم، كار براي من يه جور بازيه.
مامان: دوست داري چند تا بچه داشته باشي؟
رادي: 2 يا 3 تا، فكر كنم 2 تا خوب باشه.
مامان: دوست داري بچه هات دختر باشن يا پسر؟
رادي: يه دختر يه پسر، اين جوري هر دوتاشو تجربه ميكنم.