رادی من

خاطرات مدرسه

1393/2/29 8:30
نویسنده : مامان رادی
169 بازدید
اشتراک گذاری

براي جشن الفباي رادي به مدرسه اش رفتم. جشن خيلي خوبي بود و همه از جمله خانم معلم و مادراي همكلاسي‌ها حسابي همت كرده بودند. در پايان جشن رادي سراغ پدر يكي از دوستاش مي‌ره و مي‌گه" كسري چند روز پيش داشت منو خفه مي‌كرد و من به سختي تونستم يه لگد تو زانوش بزنم و خودمو نجات بدم" پدر كسري معذرت خواهي مي‌كنه و از كسري مي‌پرسه" چرا اين اتفاق افتاد؟" كسري ميگه:" رادي منو زده و من دفاع مي‌كردم" رادي با عصبانيت مي‌گه :" من تو رو زدم!؟"  و ......

خلاصه مشخص ميشه شروع دعوا از  طرف كسري بوده، با اين وجود، من از رادي مي‌خوام قضيه رو فراموش كنه و با كسري دست دوستي بده ولي رادي قبول نمي‌كنه. كسري مياد جلو رادي رو مي‌بوسه و دست دوستي مي‌ده و مي‌گه ببخشيد. خداحافظي كرديم و به سمت خونه آمديم.

تو ماشين به رادي گفتم:" كسري كار خيلي قشنگي كرد ، مثل يه مرد از اشتباهش معذرت خواست و دست دوستي داد"

رادي گفت:"آخه چون كسري كم بچه ها رو مي‌زنه!! براي معذرت خواهي حسابي تمرين داره!"

گفتم :" منظورت چيه؟"

جواب داد:" كسري هر روز كارايي مي‌كنه كه معلم مجبورش مي‌كنه دست دوستي بده و معذرت بخواد، براي همين تو اين كار، حسابي حرفه‌اي شده"

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادی من می باشد