خيال وارونه
6- 5 ماه پيش، صبح موقع رفتن به مدرسه رادي بدقلقي مي كرد و آماده نمي شد. ديگه دير شده بود بهش گفتم : رادي اگه سريع همكاري نكني مجبوري امروزو مثل ماني(خرس بزرگ پشمالوش) تنها تو خونه بموني. رادي گفت: ماني تنها نمي مونه اون يه پسر بزرگه و به دانشگاه ميره. گفتم خوب تو كه باباشي چيكار مي كني؟ گفت منم ميرم سركارم، يه وقتايي هم ماني رو مي رسونم. لبخندي زدم و تو گوشش گفتم پس پيش دبستاني سروش چيه؟ خيلي جدي جواب داد : اون يه زندگي خياليه!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی