رادی من

خيال وارونه

1392/3/8 14:13
نویسنده : مامان رادی
118 بازدید
اشتراک گذاری

6- 5 ماه پيش، صبح موقع رفتن به مدرسه رادي بدقلقي مي كرد و آماده نمي شد. ديگه دير شده بود بهش گفتم : رادي اگه سريع همكاري نكني مجبوري امروزو مثل ماني(خرس بزرگ پشمالوش) تنها تو خونه بموني. رادي گفت: ماني تنها نمي مونه اون يه پسر بزرگه و به دانشگاه ميره. گفتم خوب تو كه باباشي چيكار مي كني؟ گفت منم ميرم سركارم، يه وقتايي هم ماني رو مي رسونم. لبخندي زدم و تو گوشش گفتم پس پيش دبستاني سروش چيه؟ خيلي جدي جواب داد : اون يه زندگي خياليه!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادی من می باشد