رادی من

شعور پرسشگري

خونه خواهرم  مهمون بوديم. ناگهان رادي غيبش زد. تو كمد اسباب بازي هاي پسرخالش ، ناراحت و غمگين پيداش كرديم. پرسيدم :" چي شده؟" جواب داد:" ببخشيد سوالتونو با سوال جواب مي دم، به نظرتون من آدم قابل احترامي نيستم؟ " گفتم:" چرا اين سوالو مي پرسي؟" جواب داد:" آخه راستين همش با آرتين بازي مي كنه و اصلا منو به حساب نمياره" ياد  رييس جمهوري افتادم كه هميشه سوال رو با سوال جواب مي داد و هيچ وقت فكر نكرد كه بايد بابت اين كار  از مردم معذرت بخواد. ...
26 خرداد 1393

درجات پذيرش يك قانون

چند روز پيش خونوادگي به مهموني مي رفتيم .  روسري من چند سانتي عقب رفته بود و موهام پيدا بود. رادي گفت:" مامان موهاتونو بپوشونين، يه وقت پليس جريمه مون نكنه" جواب دادم:" براي اين يه ذره مو اونم تو ماشين ، پليس جريمه نمي كنه." رادي گفت:" آره ، ولي مي فهمه كه از حجاب خوشتون نمياد." با تعجب پرسيدم:" مگه من از حجاب خوشم نمياد؟!!" تحليگرانه پاسخ داد:" نه، ولي از حجاب لذتم نمي برين." ...
26 خرداد 1393

رييس مقتصد

امروز رادي با من به اداره اومد. داشتم دستاشو صابون مي كردم كه پرسيد: " مامان! پول آب و برق اين جا رو حقوقتون تاثير داره؟" پرسيدم:" منظورت اينه كه هر كي آب بيشتري مصرف كنه ، از حقوقش كم مي كنن؟" جواب داد :" نه ، منظورم اينه كه كل فيش آب و برق اين ساختمون رو بين كاركنان اين جا تقسيم كنن و از حقوقتون كم كنن"  با خودم فكر كردم  حتما اين موضوع رو به همكارام بگم تا قدر رييس روسامونو بدونن چون اگه رادي رييسشون بود بايد پول آب و برق اداره رو هم مي دادن. ...
26 خرداد 1393

خاطرات مدرسه

براي جشن الفباي رادي به مدرسه اش رفتم. جشن خيلي خوبي بود و همه از جمله خانم معلم و مادراي همكلاسي‌ها حسابي همت كرده بودند. در پايان جشن رادي سراغ پدر يكي از دوستاش مي‌ره و مي‌گه" كسري چند روز پيش داشت منو خفه مي‌كرد و من به سختي تونستم يه لگد تو زانوش بزنم و خودمو نجات بدم" پدر كسري معذرت خواهي مي‌كنه و از كسري مي‌پرسه" چرا اين اتفاق افتاد؟" كسري ميگه:" رادي منو زده و من دفاع مي‌كردم" رادي با عصبانيت مي‌گه :" من تو رو زدم!؟"  و ...... خلاصه مشخص ميشه شروع دعوا از  طرف كسري بوده، با اين وجود، من از رادي مي‌خوام قضيه رو فراموش كنه و...
29 ارديبهشت 1393

بدون عنوان

ديروز صبح بعد از بيدار شدن از خواب، مشغول شستن دست و صورت و مسواك زدن بودم كه متوجه شدم فن دستشويي خاموش شده، فكر كردم ازكار افتاده ولي با شنيدن صداي رادي به خودم اومدم. " مامان! من خاموشش كردم مي‌خوام آهنگ صبح جمعه رو يه افتخار شما اجرا كنم" رادي شروع به گيتار زدن و خوندن مي‌كنه: " ااااي مادر زيبا         كه آوده‌اي مرا به دنيا ااااي مادر عزيزم        تو به من توانايي دادي زحماتت نتيجه داد ... اااي مادر عزيزم         بي تو زندگي من از اين رو به اون رو مي‌شه...
27 ارديبهشت 1393

بيان زيباي يك واقعيت

به رادي تو پوشيدن لباساش كمك مي‌كنم. دستمو مي‌بوسه. بهش مي‌گم: " هيچوقت اين مهربونياتو فراموش نمي‌كنم" جواب مي‌ده: " من بشتر از شما هيچوقت اين مهربونياتونو فراموش نمي‌كنم، آخه به احتمال زياد من بعد از شما هم زندگي مي‌كنم." ----------------------------------------------------------------------------------------------------- قربون پسر نكته سنجم برم كه اين قدر زيبا بيان مي‌ كنه كه من پيش از اون از دنيا مي‌رم. مي‌تونست خيلي راحت بگه: به احتمال زياد شما قبل از من مي‌ميرين. ...
24 فروردين 1393

دلزده از تكرار

تو يكي از روزاي تعطيلات نوروز، رادي خيلي ناراحت بود و حسابي بغض كرده بود. علتش رو پرسيدم. با چشماي تر و صداي بغض آلود جواب داد: " زندگي خيلي تكراريه" دقيقا متوجه منظورش نشدم، بيشتر پرسيدم. گفت: " همش تو خونه‌ايم، من دلم تنوع مي‌خواد" گفتم : " ما كه همش جاهاي مختلف مهموني مي‌ريم، يه روز خونه ....، روز ديگه خونه ......" جواب داد: " فقط جزئياتش فرق داره، كليتش اينه كه هر روز داريم مهموني‌ مي‌ريم، من ديگه خسته شدم" ...
24 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رادی من می باشد